کاروان

پیله

دیدم تا صبح

گل سرخی

که از دهانش

شبنم استفراغ می کرد 

به پای خار 

 

دیدم  زنی

که بازی می کرد

با پروانه ای در پیله

روی  میوه نارس انار

و آفتابگردان خواب مانده ای

پشت ابرهای ملول

خورشید می یافت

برای او

 

دیدم تا صبح

مردی غرق باران پاییز

یک قایق برگ زرد می آورد

برای زنی که

می خواست کوچ بکند

با پروانه ای

که پیله اش سیاه بود

 

تا صبح

خواب خودم را می دیدم

که برای قایقران

تور می بافتم

از پیله ای که پاره می شد

تا صبح !

 

 

 

 

 

 

 

 

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٠٤ ‎ق.ظ ; ۱۳٩۱/۸/۸

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir